دنیای رنگارنگ

ساخت وبلاگ
عاقا من دوباره اومدممنو یادتونه ؟؟میدونم ک نیس من وب قبلی حذف کردم برم درس بخونمک اینستانصب کردمو درس نخوندم امشب اینستامو پاک کردم وبازوبلاگ ساختم دلم واسه اینجا تنگ شده بودواااای دلم واسه همه تنگهداداش خسرو اجی اکو اجی لیلا ورضا (بااینکه قهریم)دلم واسه دووووس دارم گفتنت واذیت کردنت تنگ شده عاقاامشب دوستامو وعزیزترینامو ازهمه جا بلاک کردم.... :))امشب شب بدی بود وکلی گریه کردم وچشام می‌سوووزه اماعیبی نداره زندگی ادامه داره وای5ماه دیگه کنکوره ومن هیچی بارم نییییستکنکور لعنتییی حالم ازت بهم میخوووورههی میگم مامان جان منوبفرست مجارستان گوش نمیده:(خلاصه اینکه حوصله درس ن د ا ر م . عاقا چرا این آهنگ اینقدرخوبه:نبسته ام ب کس دل نبسته کس ب من دل ... وادامش ...من از اینن اهنگا گوش نمیدم امااین یکی بدجوردلموبرد... هرررروز میام اینجا برم بگردم پیداتون کنم. فعلا   دنیای رنگارنگ...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای رنگارنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kimiakim2 بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:08

 

 

4ماه دیگه کنکور دارم ولی اصلا حس درس نیس:))

ودیگرهیچ...

دنیای رنگارنگ...
ما را در سایت دنیای رنگارنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kimiakim2 بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:08

    بضي وقتا خعلي تنهایي خعلي اینکه میگم خعلي یني خعلیا خعلي:) بعد یهو یکي میاد خلوتتو بهم میزنههمه فکرت و قلبت میشهاون...اون...اون... قشنگ که وابستت کرد یهو میرینه به همه چي همه چي‌عا بعد یهو به خودت میاي میبیني باز تنها شدي میبینيالان فقط تویي‌وتویي‌و توفقط خودت !!! نه تنهایي قبلتو داري نه اونو داري نه ارامش! حتي نفس کشیدنم برات سخت میشه خعلي سخت خعلي:) بعد میشیني با خودت فکر میکني خب چرا منم مثه بقیه شاد نباشم؟بعد خودت جوابتو میدي چجوري شاد باشي؟ نه تو توعه قبلي نه اون هست که امید داشته باشي بضي وقتا ادم میشینه فکر میکنه میگه کاش اصن تنهایي وجود نداشت که اون بهمش بزنه و تنهاتر شم تنهاتر از قبل خعلي تنهاتر از قبل:) این جور وقتا این جور فکرا مغزو ب فنا میده   دنیای رنگارنگ...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای رنگارنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kimiakim2 بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:08

امروز بادوستام دورهم بودیم  بعدش جرات حقیقت بازی کردیم بماندکه مجبور شدم ترکیبی ازاب ونمک وفلفل ودارچین بخورم و نوبت من که رسید منم مجبورشون کردم ک وسط پارک باصصدای بلندبگن ناااااان خشکهههه خریداااریم عاقامردم پهن شدن روزمین ازخنده حالا فکرنکنین کینه ای هستما خب بااون کاری ک ناهاراونا کردن من دیگه نتونستم چیزی بخورم وازگشنگی روبه موت بودم  پس حقشون بود حالا این وسط دوستم افتاده بود دنبال یه بچه پنج ساله اون بدو این بدو حالا این پیرمرد مهربونا ازاونا ک موهاوریش سفیددارن دست ازشطرنج بازی برداشتن وبه این دوست مامیخندیدن خلاصه باعث شادی تعدادزیادی ازمردم شدیم البته عنوان کنم ک تاعمردارم دیگه پاموتواون پارک نمیذارمم شاید این کاراواسه یه دختر18ساله خوب نبود اماباهمه بایدها ونبایدها  من عاشق این روزفراموش نشدنی شدم توصیه میکنم یبارم ک شده این خل بازیاروتجربه کنین ودیگرهیچ...         دنیای رنگارنگ...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای رنگارنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kimiakim2 بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:08